نوشته شده توسط : مهیار

 

می خواهمش

باور نمی  کنی چرا ؟

تنها تویی زیبای من

تنها تویی دنیای من

تو که نمی  دانی من

چقدر دیوانه توام

عاشقترین تنها منم

ای وای من بیچاره ام

عشقم در آن سوی است و

من در غربتم با یاد او

دارم فدایش می شوم

دارم اسیرش می شوم

اما ندارم من هوس

تا که شوم آزاد او

ای کاغذ بی جان من

جان عزیزت جان بگیر

به آن عزیز من بگو

می میرم و می خواهمش

 



:: موضوعات مرتبط: می خواهمش , ,
:: بازدید از این مطلب : 905
|
امتیاز مطلب : 71
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : یک شنبه 3 بهمن 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهیار

 

منتظر

وقتی که پرنده ها

با صدای بادی که

یواش یواش می آد می ره

به خواب می رن

وقتی که درختابا نم نم

بارون بهار سیراب می شن

وقتی که همه دارن

خوابای رنگی می بینن

من بیچاره هنوز فکر تو ام

دیگه کاری ندارم

منو دوست داری یا نه

بیا که طاقت دل

دیگه داره تموم می شه

بیا که عمر من و جوونیام

دیگه داره حروم می شه

تو مگه عشق نمی خوای ؟

من برات عشق نمی خوای ؟

من برات عشق می آرم

هر چقدردلت می خواد

تو مگه شعر نمی خوای ؟

من برات یه عالمه شعر می آرم

بگو دیگه چی می خوای ؟

مگه تو مهربونی یا که محبت نمی خوای ؟

من برات می آرمش

مگه تو گل نمی خوای ؟

من برات یه باغ پراز

گل های زنبق می آرم .

بگو دیگه چی می خوای ؟

اگه پاشم  برسه

تو بگی که جون می خوای

جون که قابل نداره

من برات فدا می شم

می دوزم چشمامو تو چشمای تو

فنا می شم

دیگه من از این همه

دلواپسی رها می شم

 



:: موضوعات مرتبط: منتظر , ,
:: بازدید از این مطلب : 797
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : یک شنبه 3 بهمن 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهیار

 

من و اون درخت پیر

من بودم یه برگ خشک

روی یک درخت پیر

که شده خسته و سیر.

اون درخته خسته بود

من بیچاره اسیر

یاباید می افتادم  می مردم و

یا که می شدم یه اسیر.

من دیگه تنها بودم

دیگه وا مونده بودم

نه امید واسه اون

نه رحمی واسه من

من واون خسته بودیم

شایدم تشنه بودیم

تشنه ی مهربونی

تشنه ی یه دست خوب

که ما رو لمس کنه

که به ما خوبی کنه

من که یک برگ بودم

تشنه محبت و خوبی بودم

ببین آدما چین ؟

اگه آدما خوبن !

پس چرا از هم دیگه فرارین ؟

چرا از شادیاشون به هم می گن

غماشون رو می خورن قورتش می دن

به همدیگه هم نمی گن

چرا آدما فقط توی شادی با همن ؟

موقع غم که می شه دور و ور خیلی کمن

از خودت بپرس چرا ؟

غم من برای من

غم تو برای تو

شادیامون با هم

نگو تقصیر زمونست

دلا دیگه سنگ شده

زندگی زورکی و بدون رنگ قشنگ شده

قدیما زندگی بود

خودشم به رنگ آب

سالم و آبی و صاف

حالا هم زندگی هست

اما بی رنگه و سرد

هنوز هم امید هست 

خوبی و مهربونی هست

پس بیا یید زندگی رو رنگ گذشته ها کنیم .

 



:: موضوعات مرتبط: ماتمکده , ,
:: بازدید از این مطلب : 856
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : یک شنبه 3 بهمن 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهیار

ماتمکده

می گن که اشک نشونه غمگینیه

ولی فقط می گن

نمی دونن توی دلم چه بهونه ی سنگینیه

کسی آخه چه می دونه

تو قلب من چی می گذره

صبح که می شه تا به غروب

چشام همینطور به دره

کسی

کسی چه می دونه آخه

تنهایی آتیشم زده

دیگه دارم دق می کنم

گوشه ی این ماتمکده

از کسی انتظاری نیست

هر کی سرش تو کارشه

کیفش همیشه کوکه و

کی و کارش کنارشه

راستش یه کم سخته که باور بکنم

یهو انقدر تنها شدم

تو گوشه غربتم و

هم بازی غم ها شدم

چرا باید کسی بخواد

سراغی از من بگیره

دلم دیگه تنها شده

همینجا باید بمیره

چاره ای نیست ای دل من

یا صبر کن و بهونه نگیر

یا که برو یه گوشه ای

واسه ی خودت بگیر بمیر

 



:: موضوعات مرتبط: ماتمکده , ,
:: بازدید از این مطلب : 708
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : یک شنبه 3 بهمن 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهیار

 

کاش

به صفای روی تو

به هوای موی تو

به صداقت صدات

دل من تنگ شده

به خماری چشات

به قشنگی نگات

به صفای اون دلت

دل من تنگ شده

انقدر تنگ شده

که داره می ترکه

کاشکی من اشک بودم

توی اون چشای تو

کاشکی من خاک بودم

زیراون پاهای تو

کاشکی من برف بودم

روی اون موهای تو

یا که یک ماهی بودم

توی تنگ خونتون

کاشکی من باغچه بودم

تا ازم گل می چیدی

کاشکی تو کمتر از این ناز بودی

کاشکی تو کمتر از اینها توی دل جا داشتی

کاشکی اصلا ترو من نمی دیدم

ولی افسوس نمی شه

عوضش هرچی که بیشتر می گذره

چشمای منتظرم

بیشتراز گذشته ها منتظر تو می مونه

بیشتر از گذشته ها شعر رسیدن می خونه

 



:: موضوعات مرتبط: کاش , ,
:: بازدید از این مطلب : 617
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : یک شنبه 3 بهمن 1388 | نظرات ()